در همین حوالی

ساخت وبلاگ
سه سال شده، سه سال تمام. در نهایت باید قبول کنم که خانه اینجاست، دوستانی دارم، روابطی ساخته‌ام، دلبستگی‌هایی شکل گرفته. کمک گرفته‌ام، یاد گرفته‌ام، از چیزهایی عبور کرده‌ام، چالش‌های بزرگ‌تری پیش رو دارم وهمه به اقتضای موقعیت موجود همین‌جاست، دور از هرچه و هر‌که می‌شناختم. فکر می‌کردم باید قوی‌تر باشم، عبارت مناسب شجاع‌تر بودن است. در برابر موقعیت‌های متفاوت، شرایط غیر قابل کنترل یا حتی آن دقایقی که اضطراب تو را فرو‌ می‌برد توی خودش شجاع بودن. نه اینکه بجنگی، فقط روی موج آرام بگیری، دست و پا نزنی، تا بگذرد. نیاز است که شجاع باشم، برای خودم که بعد‌تر از خودش شاکی نباشد، برای او که زیر خروار خروار کار و مشغله مانده، برای آن نفر سومی که باید مراقبش باشیم. در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 24 مرداد 1401 ساعت: 17:37

قبل‌تر فکر می‌کردم آدم‌ها برام حرف میزنن چون امن و شنوا هستم. حالا فکر میکنم قضیه خیلی ساده‌تره. آدم‌ها حرف میزنن چون مثل من محتاط و مضطرب نیستن. فکر نمیکنن طرف مقابل باید خیلی نزدیک، خیلی امن و امتحان شده باشه که بشه براش حرف زد. فکر نمیکنن ممکنه روزی از هرچی میگن بر‌علیه خودشون استفاده بشه. این حس نیاز وسواس‌گونه به مراقبت رو ندارن. رها‌ترن، در زمان و مکان مناسب که باشی باهات حرف میزنن، نبودی با یکی دیگه حرف میزنن. داستان اینه که تجربه‌ی زندگی از زاویه خودت فرصت نمیده ببینی همه‌چیز از زاویه دیگران میتونه چقدر متفاوت باشه، مثلاً چقدر ساده‌تر. در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 12 مرداد 1401 ساعت: 16:54

اول.ترکیب فارسی انگلیسی حرف زدن آزار‌دهنده‌س. نوشته افتادی به شاپینگ؟ حسابی انجوی کن! چته زن، حقیقتاً چته زن؟ یه دوجین رفیق داشتم یکیش مبتلا به این مرض نبود به لطف خدا. واتز رانگ ویت یو پیپل؟دوم. یجوری گرمه انگار قصد کشتنت رو دارن.سوم. اسپری دیگه جواب نفس‌هامو نمیده، باید بریم عوضش کنیم.چهارم. یه ریزورت هست اطراف شهر، با استخر روباز، تراس رو به دریاچه و منظره عالی. دلمون میخواد بریم اما حتی شبا هم اونقدر گرم و شرجیه که عملاً پول دور ریختنه.پنجم. کلاسم فعلا‌ً تموم شده، حس شروع تعطیلات تابستونی دارم و خوشحالم!ششم. نفس عمیق بکش. در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 5 مرداد 1401 ساعت: 14:51

جفتشون افتادن رو دور بازی کردن و زندگی هر سه‌تاشونه که داره این وسط له میشه. نمیدونم چرا وقتی آدم‌ها میفتن به لجبازی انقدر غمگین میشم. هی میخوام بگم احمق جان، این چرخه که ته نداره، هی تلافی می‌کنی، هی بیشتر چاه رو عمیق می‌کنی، اما حرفت رو نمیزنی. اصلاً آدمی که داد میزنه، آدمی که قهر میکنه، اونی که فحش میده، اونی که تحقیر و توهین میکنه بیشتر از همه حرف زدن بلد نیست. یا خودش بلد نیست، یا امید شنیده شدن از طرف مقابل نداره، چنگ میندازه به همون که بلده، هی اوضاع خراب‌تر میشه. میتونه نشه، میتونه اینطوری نباشه. یکی دلش میخواد بیشتر دیده بشه، به رسمیت شناخته بشه، اونیکی خودش پر از میل به نمایش چیزیه که نیست. اولی نیازش برآورده نمیشه، دومی رو تحقیر میکنه، دومی میشکنه، با لبه‌های شکسته‌ش زخم میزنه. چشم تو چشم هم دنیای خودشونو به آتیش میکشن درحالیکه احساس میکنی دلشون میخواد یکی بغلشون کنه. این حرف زدن چیه که همه‌مون انقدر توش افتضاحیم؟ که من راوی داستان غم‌انگیز هم فکر میکنم هنوز درست بلدش نیستم؟ در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 5 مرداد 1401 ساعت: 14:51